چند روز پیش سفارش داده بودم برام از یزد کلوچه بفرستن. امروز تماس گرفتن که کلوچههات اومده، رفتم فروشگاه کلوچههامو تحویل بگیرم که چشمم افتاد به بادوم زمینیها، از اونجایی که مامان بادوم زمینی دوست داره یه کمیبراش بادوم زمینی گرفتم، آوردم از طعمش خوشش نیومد ، گفت این نوع از بادوم زمینی رو دوست ندارم، عذر خواهی کردم گفتم یه چند مدلی بودن ولی من حدس زدم که ازینا دوست داشته باشین، خلاصه که اونقدر از بادوم زمینیهایی که معتقد بود فروشنده عمدا بهم انداخته بد گفت که ناراحت شدم گفتم باشه ازین به بعد دیگه نمیگیرم :) کلی به خاطر این حرفم خندید و اومد بغلم کرد گفت به خاطر خودت میگم اینا تجاربی هست که حتما باید داشته باشی، دفعههای بعدی حواستو بیشتر جمع کن و خودت آجیل رو انتخاب کن !!
ساعتهاست دارم به حرفی که ناخودآگاه به مامان زدم فکر میکنم "دیگه نمیگیرم" بعد یاد تمام دیگه نمیگیرمهایی که چه به صورت زبانی یا در دل گفتم میفتم.
اینکه سال پیش برای کیمیا ذرت مکزیکی خریدیم و بعد گفت دل درد گرفتم و دیگه براش هیچی نمیگیریم. یا سال کنکورم که از ساعت 7 صبح تا 8:45 شب تو کتابخونه پلاس بودیم برای پریوش کتلت درست کردیم و گفت پیازشو زیاد ریخته بودین دوست نداشتم، ما هم دیگه براش چیزی ندادیم، و عکس این ماجرا هم هست؛ برای زهرا دو نوع لواشک درست کردم و دو روز بعد زنگ زد گفت مریم لواشکارو بردم خونه و کلی استقبال شد ازشون و منم هر سال واسه زهرا و مامانش لواشکهایی که خودم درست میکنم رو میفرستم :)) یا مثلا اینکه دوستم شادی دو سال از من بزرگتر بود و پزشکی میخوند، دو هفته یک بار میومد آموزشگاه مشاوره بده یه بار وسط گرمای مرداد براش آب طالبی بردم و گفت که خیلی بهم چسبید و منم هروقت بدونم شادی تایم مشاوره داره براش آب طالبی میگیرم :) یا یک ربع مونده به شروع امتحان وقتی ملیکا دید صبحونه نخوردم رفت برام شیرموز گرفت و بهش گفتم ممنون بهترین شیرموز عمرم رو خوردم و از اون روز به بعد یکی در میون ملیکا برام از کافهی رو به روی دانشگاه شیر موز میگره. به همهی اینا فکر میکنم و به این نتیجه میرسم که وقتی کسی براتون چیزی سند میکنه یا چیزی میاره نگید دوست نداشتین، نگید بد مزه بود، به جاش ازش تشکر کنین تا خوبی رو در حقتون متوقف نکنه و رفته رفته مقدار بیشتری از اون خوبی رو دریافت کنین. به همهی اینا فکر میکنم و یاد خدا میفتم :)) تو دلم میگم ببین مریم خدا هم اینطوریه عاا، كسى كه در دل، يا به واسطه زبان يا در عمل از نعمتهاى خدا قدردانى مى كنه نشون میده كه لايق نعمته و خداوند حكيم نيز بر اساس حكمت عمل مي کنه، نه بدون دليل نعمتى رو از كسى مى گيره و نه بى دليل نعمتى رو به كسى میبخشه، بنابراين هنگامى كه انسان در برابر نعمتهاى او شكرگزارى مى كنه در واقع به زبانِ بی زبانی میگه خدایا من لايق نعمت بيشترم و حكمت پروردگار ايجاب مى كنه نه تنها آن نعمت رو بر او پايدار كنه بلكه افزون هم بکنه. ولى فرد ناسپاس با زبان حال بى لياقتى خود را عرضه مى داره و حكمت پروردگار ايجاب مى كنه كه نعمت رو از اون بگيره.
بازدید : 488
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 18:37