یه چند سالی میشه که زهرا عینکی شده، از اون عینک کلفت گِردها که رنگ فریمش هم زرشکیه میزنه، البته خیلی کم پیش میاد که با عینک ببینمش، مواقع حساس میزنه فقط، مثلن سر جلسه کنکور زده بود یا مواقع امتحانای سخت دانشگاه میزنه، "م" نمیدونسته زهرا عینکیه، باهم صحبت میکردن که بحث رفته سمت عینک، "م" هم بدون هیچ اطلاعی از عینکی بودن زهرا کاملا رک و راست دیدگاهش رو نسبت به عینک گفته؛ اینکه چقدر از عینک بدش میاد و دوست نداره دختر عینکی باشه و فلان و بهمان (بلاخره هرکی یه سلیقهای داره و قابل احترام) زهرا هم پس از گوش کردن به حرفاش و پی بردن به اینکه "م" شدیدا از عینک بیزاره نه گذاشته نه برداشته فورا گفته؛ اتفاقا من عینکی ام :)) حالا زهرا تعریف میکنه «وای مریم، بعد از شنیدن اینکه من عینکی ام دست و پاش رو گم کرد و سعی کرد یه جوری حرفهاش رو ماست مالی کنه، شروع کرد نیمهی پُر لیوان رو دیدن و همش از جنبههای مثبت عینکی بودن میگفت، میخواست حرفهاشو پس بگیره ولی آب رفته که به جوی برنمیگرده. برمیگرده؟» میگم نه برنمیگرده ولی حالا که اون از قضیه عینکی بودنت خبر نداشت و بعد از این هم که به حرفهاش گوش دادی و فهمیدی از عینک خوشش نمیاد خب چه لزومیداشت که بگی عینکی هستی؟ میگه یعنی ازش مخفی میکردم؟ میگم خب معلومه که نه، نمیگم مخفی کن منظورم اینه تو که تصمیم خودت رو گرفته بودی، قرار بود چشاتو لیزیک کنی، خب این عینک داشتن عملا یه چیز کاملا موقتی و گذرا برای تو به حساب میاد، میگه «کاملا درست میگی ولی میدونی چیه مریم من از خودسانسوری اصلن خوشم نمیاد، وقتی که من فعلا عینکی ام چرا باید بهش نگم؟ دو تا انتخاب داره اول اینکه منو اینطوری که هستم بپذیره و دوم اینکه بگه خوشم نیومد و خداحافظ» میگم بگه خداحافظ ناراحت نمیشی؟ میگه شاید اعصابم یه کم خورد شه ولی خیلی زود فراموش میکنم، حالا اگه "م" نشد یکی دیگه. اونوقت منتظر میمونم که یکی باشه که منو به خاطر خودم بخواد و با اختلافهایی که داریم بتونه کنار بیاد، چیزی که زیاده اطرافمون پسره مگه نه؟ میگم اوهوم :) ادامه میده «یه نصیحتی بکنم ازم ناراحت نمیشی؟» میگم نه، اتفاقا برخلاف هم سن و سالام که از نصیحت فراری ان، من خیلی هم دوست دارم کسی نصیحتم کنه و با جان و دل گوش میکنم. میگه «لطفا همیشه همیشه خودت باش، هیچوقت خودت رو سانسور نکن، اگه براش یه عکس با میکاپ فرستادی عکس بعدی که قراره براش بفرستی بزار بدون میکاپ باشه، بزار بدونن که قرار نیست تو همیشه آراسته و دلبر به نظر بیای، خود واقعیت رو هیچوقت پنهون نکن، اینو فقط برای ویژگیهای ظاهریت در نظر نگیر و شخصیتت هم باید اینطوری باشه، اگه از چیزی خوشت نیومد بگو، خودت باش و بگو من فلان چیز رو دوست ندارم، اگه حرفی زد ناراحت شدی بهش بگو، یه جوری رفتار کن بفهمه ناراحتی، بدونه دلت شکسته، اینو بپذیر که تو مجبور نیستی وقتایی که ناراحت شدی خودت رو خوشحال نشون بدی، مجبور نیستی وانمود به خوب بودن کنی و درحالی که از درون داری داغون میشی تظاهر کنی که همه چی مرتبه، مریم اینو بدون که این خودت بودنهات باعث میشه طرف بیشتر و بهتر بشناستت» با مهربونی بهش نگاه میکنم و به نشانهی تشکر یه لبخند عمیق و کوتاه تحویلش میدم، دستشو میگیرم و از درون به خودم افتخار میکنم که یه همچین کسی رو کنارم دارم.
دیگه هدف داریم چه میشه کرد ! بازدید : 253
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 5:37