loading...

من بویِ دارچین میدهم

گاهی برای خودم می نویسم گاهی برای هیچکس

بازدید : 300
جمعه 24 مهر 1399 زمان : 16:38

امشبم از اون شب‌هاست که کِرم نوشتن داره بین انگشتام وول میخوره :) بخاری‌‌‌ای که تو خوابگاه واسمون گذاشتن یه بخاریه خیلی بزرگه واسه یه اتاق خیلی کوچیک، زمانایی که روشنه اتاق میشه برامون جهنم، زمانایی هم که خاموشه اتاق میشه برامون سردخونه، پیدا کردن دمای تعادل اتاق یکی سخت ترین کاراست، اینکه یه میزان شعله رو انتخاب کنی و فقط رو اون درجه حرارت تنظیم بشه تجربه ایه که نیازمند آزمون و خطاست، جدیدا شعله رو، رو یه درجه‌‌‌ای تنظیم میکنم که دمای اتاق متعادل میشه ولی چون قراره حرارت کمتری تولید کنه تمام انرژی‌ش رو میده به تولید کربن مونواکسید و سایر گازهای سمی‌دیگه، به خاطر همین وقتی میخوای در اتاق رو باز کنی یهو با یه حجم انبوهی از بوهای مسموم کننده روبه رو میشی، این بو رو دوست دارم :) منو یاد سال‌های خیلی قبل تر میندازه، دوران راهنمایی، برتولت برشت میگه «موضوع غم انگیز در خصوص زندگی، کوتاه بودن آن نیست بلکه غم انگیز آن است که ما زندگی را خیلی دیر شروع می‌کنیم» این حرف کاملا مصداق زندگی منه، خیلی دیر زندگی رو آغاز کردم، شش هفت سال دیرتر زبان خوندن رو شروع کردم، دو سال دیرتر دانشگاه رفتم، چهار سال دیرتر ورزش رو شروع کردم، دیرتر از همه به بلوغ جنسی و فکری رسیدم، دیرتر از همه از خیلی چیزا سردرآوردم و فهمیدم چی به چیه (این یکی حاصل تربیت خونواده بوده و خدایی فقط از این یکی که خیلی دیر راجبش فهمیدم راضی ام) کلا دیر راه افتادم، یادمه یه بار همه‌ی این داستان‌هارو واسه ماه نوشتم، وقتی که گفت میخواد زبان رو شروع کنه، بهش نوشتم که من وقتی خواستم زبان بخونم دوم راهنمایی بودم و بچه‌های کلاسمون همشون پایه چهارم یا پنجم بودن، زمانی که هم سن و سال‌هام داشتن Bravo5 میخوندن من تازه داشتم میرفتم که Let's Go3 بخونم، اون زمانا واقعا دیونه بودم، دیونه‌ی یادگیری، دیونه اینکه باید خودمو بکشم بالا، باید شبانه روز تلاش کنم تا به سطح هم سن و سالام برسم، اونموقع‌ها خودم از دیوانگیم بی خبر بودم، الان میفهمم که اون کارها هیچ سنخیتی با عقل نداشتن، کلاسامون ترم پاییزه و زمستان بودن، موسسه‌‌‌ای که میرفتم اسمش موسسه یادگیری زبان پیشرو پژوهان بود، دوتا خواهر جوان و دوقلو اداره اش میکردن، بعد از پنج سال هم جمع کردن رفتن کانادا و مدیریتش رو به یه شخص دیگه واگذار کردن، پیشرو پژوهان توی طبقه دوم یه ساختمون خیلی کوچولو تشکیل شده بود، اتاق‌ها کوچیک بودن و بخاری اکثرا رو شمعک بود، درِ کلاس رو که باز میکردی بوی گاز بیهوشت میکرد، بوی دلپذیره کربن مونواکسیدِ سمی‌:) اصلن مگه داریم بهتر از این بو؟! الانم با اینکه هم اتاقی‌هام اعتراض میکنن که مری رو این شعله تنظیم نکن، نصف شبی همون دچار گاز گرفتگی میشیم‌ها، خفه میشیم میفتیم میمیریم‌ها، ولی گوش من به این حرفا بدهکار نیست، بهشون میگم این بو حس رقابت و تلاش شبانه روزی رو در من زنده میکنه، منو میبره به اون سالهایی که کُشتم خودم رو تا به اینجا رسیدم، به این جایی که الان پیش شمام، قبول دارم شاید جایگاه خیلی بزرگی نباشه ولی جایگاه خیلی کوچیکی هم نیست، هرچی باشه حاصل سالها جون کندنِ منه، من حتی این موقعیت رو هم آسون بدست نیاوردم، به خاطرش سه سال از عمرمو تباه کردم، هرچی که باشه راضی ام :) [مامان منو یه جوری بزرگ کرده که به داشته‌هام حتی اگه خیلی کم هم باشن قانع باشم و خدارو شکر کنم] بهشون میگم این بو منو زنده نگه میداره، همین موقع‌هاس که‌هانیه عصبانی میشه میاد میگه معلومه درس‌هات رو خوب یاد نگرفتی عا، میگم نه اتفاقا خیلی هم خوب یاد گرفتم و شروع میکنم به گفتن اینکه هموگلوبین خون میل ترکیبی فوق‌العاده‌ای با گاز مونوکسید کربن داره (۳۰۰ برابر بیشتر از میل ترکیبی با اکسیژن) وقتی این ترکیب انجام میشه، اکسیژن دیگه به بافت‌ها نمیرسه و سریعا باعث مسمومیت شده و سلسله عصبی فلج میشه و قدرت هرگونه اقدامی‌از مسموم سلب میشه و مسموم به نوعی به خواب و مرگ آرام تن در میده، آره میدونم، همه‌ی اینارو میدونم. ولی اینم میدونم که این گاز و این بو اگه برای دیگران مرگ‌ بیاره، برای من امید به زندگی میاره.

انتقاد کردن راهی به سوی کمال
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی